و در روايت است كه پيامبر اكرم در سفرى شنيدند كه دو نفر غنا مى خوانند و به يكديگر پاسخ مى دهند، فرمود: ببينيد ايندو كيستند؟ عرض كردند: معاويه و عمرو ابن عاص هستند، حضرت دو دست خويش بلند نموده عرضه داشت : خدايا آندو را به آتش برسان رساندنى . (1)
و در حديث ديگرى است كه پيامبر فرمود: از اين جاده مردى ظاهر مى شود كه به غير از سنت مى ميرد و معاويه پيدا شد. (2)
و باز حضرت رسول به معاويه در حالى كه عبور مى كرد فرمود: خدايا او را لعنت كن و او را سير مكن مگر با خاك (3) و فرمود: هرگاه معاويه را بر روى منبر من ديديد او را بكشيد، ابوسعيد خدرى راوى حديث گويد: اما ما اين كار را نكرديم و لذا رستگار نشديم !)) آرى اين حديث را علماء اهل سنت با چهار طريق معتبر نقل كرده اند، بلكه روايت كرده اند كه مردى از انصار در زمان عمر خواست معاويه را بكشد، ما گفتيم : شمشير نكش تا به عمر گزارش كنيم (ظاهرا هنگام امارت معاويه در شام بوده است ) مرد انصارى گفت : من از پيامبر شنيدم كه مى فرمود: هرگاه معاويه را بر روى منبر ديديد كه خطبه مى خواند بكشيد، اما گفتيم : ما هم شنيده ايم ولى اقدامى نمى كنيم تا به عمر گزارش كنيم ، آنها به عمر نوشتند، اما عمر تا هنگام مرگش پاسخى نداد.
و ياللعجب كه طرفداران معاويه خود را به زحمت انداخته اند تا اين حديث را توجيه كنند، گاهى گفته اند: مراد از معاويه آن معاويه نيست ، گاهى گفته اند پيامبر گفت : او را بپذيريد، نه اينكه بكشيد، و غير ذلك . (4)
پی نوشت:
(1)- مسند احمد 4:421، كتاب صفين ص 246، لسان العرب ج 7 و ج 9 (الغدير ج 1 ص 140)
(2)- تاريخ طبرى 11:357 و بلاذرى در تاريخ خود ج 1 (الغدير ج 10 ص 141)
(3)- ج 8 الغدير ص 312
(4)- تاريخ طبرى 11:357، شرح ابن ابى الحديد 1:348، تهذيب التهذيب 2:428 (الغدير ج 10 ص 142